علی جون سوسولوی مامانیعلی جون سوسولوی مامانی، تا این لحظه: 10 سال و 10 ماه و 2 روز سن داره

مامان رویا و فرشته درونش

ختم قرآن

  گل پسری سلام. چه خبرا؟ خوش میگذره؟ بابا پس کی میای بیرون؟؟ امروز ختم قرآنم تموم شد.تصمیم گرفته بودم که قرآن رو ختم کنم که خداروشکر امروز تموم شد.حالا باید از فردا معنی قرآن رو شروع کنم به خوندن. البته باهم.  من میخونم شما گوش میدی.   بخاطر وجود تو بود که من سعادت پیدا کردم قرآن را برای اولین بار ختم کنم. گل پسر خوش قدم منی تو. فدات ...
25 ارديبهشت 1392

سرویس چوب

پسرکم عسلکم بالاخره جمعه رفتیم برات تخت و کمد سفارش دادیم مبارکت باشه عزیزم ایشالا که خوشت بیاد. مامانی این روزهای آخر مدرسه ،بچّه ها انگار که یه چیزیشون شده  میبینی سرکلاس چقدر شلوغ میکنن؟؟ خدا کنه تو اذیت نشی من مهم نیستم. بابایی همش به من میگه : کی بچمو بهم میدی؟زود باش میخوام روی ماهشو ببینم  دلم براش تنگ شده و ... ر استشو بخوای خودمم خیلی دلم میخواد زودتر ببینمت  یعنی شبیه کدوممون هستی؟؟؟؟؟؟ تقریبا" کمتر از دو ماه دیگه همه ی انتظارها به پایان میرسدوهمه علی کوچولوی مامانی رو زیارت می کنن. با هم یه دعا بکنیم: ایشالا همه ی اونایی که مثل من باردارند بچشون سالم و سل...
22 ارديبهشت 1392

و بازهم خرید

  سلام سلام صدتا سلام چه خبرا؟ خوبی مامانی؟ اگه خدا بخواد مدرسه ها هم کم کم داره تموم میشه و من و تو میتونیم بیشتر استراحت کنیم پنج شنبه هم با خاله مهدیه رفتیم برات لباس خریدیم . لباسا خیلی خیلی اوجلن.مبارکت باشه مامانی ایشالا به سلامتی بپوشیشون. دوست دارم قطار قطار ...
15 ارديبهشت 1392

سیسمونی

سلام عسل مامانی. خوبی پسرم؟ خدا رو شکر. دیروز با مامانی و خاله مهدیه و بابا شهرام رفتیم برات یه عالمه خرید کردیم ( کالاسکه ، روروک ، لباس ، پتو و......)  خرید کردن برای تو خیلی خیلی لذت بخشه.حالا به قول خاله مهدیه همش روز شماری می کنم تا بیای وسایلی که برات خریدیم رو استفاده کنی.  دور خودت و وسایلات بگردم من. تازشم یه کتاب قصه برات خریدم به نام موش موشی. هرروز برات می خونم و شبها هم گفتم بابایی برات بخونه.وقتی بدنیا اومدی ازت می پرسما!!!! جیگر طلا     زودتربیا    ...
1 ارديبهشت 1392

تصادف

سلام بر پسر گلم. خوبی عزیزم؟ منم خوبم . ممنون   پسرم امروز توی مدرسه یه پسره یهو رفت توی شکمم. مامانی چیزیت نشد که ؟  دردت نگرفت؟  پسر بچه اند دیگه شیطون مثل خودت!! من بمیرم اگه خدای نکرده دردت گرفته باشه.  قول میدم حواسمو بیشتر جمع کنم.   ...
1 ارديبهشت 1392

پس لرزه های شدید!!!

سلام بر پسر گلم حالت چطوره؟ چه خبرا؟ اینقدر توی دل مامانی وول وول می خوری ، بد نگذره!!!!!!  شبا اصلا نمیزاری بخوابم  پسرکم مامانی سرکار میره ها ! باید زود از خواب بیدار بشه ها. اگه شما بزاری زودتر بخوابم ، صبح ها هم به سختی بیدار نمیشم.  امروز که سر کلاس تند تند میزدی به شکمم گفتم الانه که بیای بیرون!!   عسلم دل همه برات تنگ شده. دوست داریم هر چه زودتر این چند ماه هم بگذره و ببینیمت ...
24 فروردين 1392

سالگرد

کاکل زری میدونی امروز چه روزیه؟؟؟    روز سالگرد ازدواج منو بابایی هستش  مباااااااااااااااارکه! این روز رو به تو و بابایی تبریک میگم!  تازه امروز تولد عمو محمد هم هستش. مدرسه هم که شروع شدو استراحت تموم شد.  بازم با هم میریم سرکلاس و تو هم که سر و صدای بچه هارو میشنوی توی شکمم وول وول میخوری!! بابایی همش به من میگه پس کی پسرم و بهم میدییییییییییییییییی!!!!!!     ...
18 فروردين 1392

سونوگرافی

علی گلم امروز رفته بودم سونوگرافی. شما الان حدود 25-26 هفتتون هستش.ماشاالله بزرگ شدیا! یعنی من 6 ماهم تموم شده میرم توی ماه هفتم! چقدر زود گذشت مامانی! باورم نمیشه انگار همین دیروز بود که فهمیده بودم باردارم و خوشحال و خندان این خبرو به بابا شهرام گفتم! البته شنیدم که ماههای آخر دیرتر میگذره.   خاله آرزو خیلی تبریک گفته ونوشته که داستان شلوارهارو بنویسم ولی من اصلا" خبر ندارم چی هست!!  حالا باید ازش بپرسم و داستان رو بنویسم. تازشم ماشاالله توی شکم مامانی به قول خاله روزا فوتبالی واسه خودت بازی میکنیا!! به امید دیدنت لحظه شماری میکنیم ...
17 فروردين 1392

لگد زدن های علی

سلام پسرم بابا شهرام میگه چقدر تکون می خوری؟ میگه مثل خودشی یه جا بند نمیشی. دستشو میزاره روی دل مامانی تا تکونهای جوجشو حس بکنه. تو هم وقتی ما منتظره تکونات هستیم جوم نمی خوری!!!!   پسر گلم رفتیم برات فرش خریدیم . تقریبا" به سلیقه ی من بود. ایشالا که خوشت بیاد. تعطیلات مامانی هم تقریبا" داره تموم میشه  بازم باید با من بیای بریم سر کلاس ! ببینم کلاس چهارم رو می تونی جهشی بخونی یا نه!!!!!!!!!!! قربونت برم همه در انتظار قدوم مبارکت هستند.بوسه ...
11 فروردين 1392