دندون پر ماجرا
جیگر طلا سلام
چه خبرا؟ حسابی مارو با درد لثه هات گذاشتی سرکار!!! هر دوتا مامانیا برات آش دندونی درست کردند و هنوز از دندونات خبری نیست!! به زن عمو ماهرخ هم میگیم آش بزاره ببینیم دندونات در میاد یا نه !!!! به خاطره جنابعالی که صبح زود از خواب بیدارت نکنیم مامانیها زحمت میکشن میان پیشت ! بابایی صبح زود میره دنبالشون. شبها هم جدیدا" نمیخوابی باید بابایی بغلت کنه تکونت بده تا خوابت ببره. بیچاره بابایی . خیلی کمبود خواب داره! حالا من بعدازظهر ها یکم استراحت میکنم ولی بابایی یه موقع ها تا 10 شب سرکاره.با این حال با کوچکترین صدات از خواب پا میشه و میاد بغلت میکنه. البته تو هم به همون اندازه عاشق باباتی. خدا تو رو واسه بابایی و بابارو واسه تو نگه داره.الهی آمین
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی