علی جون سوسولوی مامانیعلی جون سوسولوی مامانی، تا این لحظه: 10 سال و 9 ماه و 20 روز سن داره

مامان رویا و فرشته درونش

اتاق علی آقا

  گل پسری مامان چطوره؟ امروز با کمک بابایی اتاقتو مرتب کردیم.    همه چیز مهیاست جهت قدوم مبارک جنابعالی   قدم بر سر چشم ما بگذارید و تشریف بیاورید   ...
14 خرداد 1392

ای شیطون

پسر شیطون مامانی چطوره؟/؟   چهارشنبه 92/03/08رفته بودم سونو گرافی.از لحظه ای که پامو گذاشتم بیرون از خونه شروع کردی به شیطونی و ورجه وورجه کردن تو دل مامانی. همش میترسم ن کنه میخوای بیای بیرون!!  خلاصه نوبتم که شد واسه خانم دکتر هم اینقدر شیطونی کردی که خانم دکتر می گفت ماشااله چه بلای پسرت یه جا بند نمیشه.می خواست سرتو نشونم بده همش سرتم تکون می دادی!!  وزنتم گفت. میدونی چند کیلویی ؟؟؟  2 کیلو و 350 گرم  واقعا" علی کوچولو هستیا!!!!! 34 هفتتم هستش.  دیگه تقریبا" آخرشه. دیگه اگه خدا بخواد زود زود میبینمت دورت بگردم. ...
11 خرداد 1392

تعطیلی

سلااااااااااااااااام عزیزم بالاخره مامانی تعطیل شد.  حالا با هم خونه ایم و استراحت می کنیم خداروشکر به خیر و خوبی تموم شد . میدونستی اولین سال تدریس مامانت بود؟!  دلم برای بچه ها تنگ میشه. کارکردن با بچه ها خیلی لذت بخشه.از اداره خیلی بهتره. با اینکه توی تدریس سابقه ای نداشتم ولی به لطف خدا پدر مادرها هم راضی بودند.روزهای اول خیلی استرس داشتم همش میگفتم شاید نتونم اونطور که باید به بچه ها آموزش بدم.(بالاخره بین من و یه معلم با سابقه خیلی تفاوت وجود داشت.)ولی به کمک کتابهای روش تدریس و به یاری خدا امسال به خیر و خوشی تموم شد. در واقع امسال من دو تا تجربه ی جدید داشتم : هم م...
4 خرداد 1392

ختم قرآن

  گل پسری سلام. چه خبرا؟ خوش میگذره؟ بابا پس کی میای بیرون؟؟ امروز ختم قرآنم تموم شد.تصمیم گرفته بودم که قرآن رو ختم کنم که خداروشکر امروز تموم شد.حالا باید از فردا معنی قرآن رو شروع کنم به خوندن. البته باهم.  من میخونم شما گوش میدی.   بخاطر وجود تو بود که من سعادت پیدا کردم قرآن را برای اولین بار ختم کنم. گل پسر خوش قدم منی تو. فدات ...
25 ارديبهشت 1392

سرویس چوب

پسرکم عسلکم بالاخره جمعه رفتیم برات تخت و کمد سفارش دادیم مبارکت باشه عزیزم ایشالا که خوشت بیاد. مامانی این روزهای آخر مدرسه ،بچّه ها انگار که یه چیزیشون شده  میبینی سرکلاس چقدر شلوغ میکنن؟؟ خدا کنه تو اذیت نشی من مهم نیستم. بابایی همش به من میگه : کی بچمو بهم میدی؟زود باش میخوام روی ماهشو ببینم  دلم براش تنگ شده و ... ر استشو بخوای خودمم خیلی دلم میخواد زودتر ببینمت  یعنی شبیه کدوممون هستی؟؟؟؟؟؟ تقریبا" کمتر از دو ماه دیگه همه ی انتظارها به پایان میرسدوهمه علی کوچولوی مامانی رو زیارت می کنن. با هم یه دعا بکنیم: ایشالا همه ی اونایی که مثل من باردارند بچشون سالم و سل...
22 ارديبهشت 1392

و بازهم خرید

  سلام سلام صدتا سلام چه خبرا؟ خوبی مامانی؟ اگه خدا بخواد مدرسه ها هم کم کم داره تموم میشه و من و تو میتونیم بیشتر استراحت کنیم پنج شنبه هم با خاله مهدیه رفتیم برات لباس خریدیم . لباسا خیلی خیلی اوجلن.مبارکت باشه مامانی ایشالا به سلامتی بپوشیشون. دوست دارم قطار قطار ...
15 ارديبهشت 1392

سیسمونی

سلام عسل مامانی. خوبی پسرم؟ خدا رو شکر. دیروز با مامانی و خاله مهدیه و بابا شهرام رفتیم برات یه عالمه خرید کردیم ( کالاسکه ، روروک ، لباس ، پتو و......)  خرید کردن برای تو خیلی خیلی لذت بخشه.حالا به قول خاله مهدیه همش روز شماری می کنم تا بیای وسایلی که برات خریدیم رو استفاده کنی.  دور خودت و وسایلات بگردم من. تازشم یه کتاب قصه برات خریدم به نام موش موشی. هرروز برات می خونم و شبها هم گفتم بابایی برات بخونه.وقتی بدنیا اومدی ازت می پرسما!!!! جیگر طلا     زودتربیا    ...
1 ارديبهشت 1392

تصادف

سلام بر پسر گلم. خوبی عزیزم؟ منم خوبم . ممنون   پسرم امروز توی مدرسه یه پسره یهو رفت توی شکمم. مامانی چیزیت نشد که ؟  دردت نگرفت؟  پسر بچه اند دیگه شیطون مثل خودت!! من بمیرم اگه خدای نکرده دردت گرفته باشه.  قول میدم حواسمو بیشتر جمع کنم.   ...
1 ارديبهشت 1392